نه دی

بسم الله الرحمن الرحیم

زنده باد ایران و ایرانی ، زنده باد به هر چی جوون با غیرته.

بار دیگر ثابت شد بر همگان که ایران و ایرانی همواره بیدار و هوشیار است و هر لحظه با دیده ای باز در عرصه حضور دارد.

و ننگ بر آنان که سعی کردند این بیداری عظیم و آشکارا را با حرف ها ی مزخرف و خنده اور کوچک و ناچیز جلوه دهند. به راستی چقدر حقیرند اینان.

جوانان ما بر خود ببالند که چنین انسان هایی از غیرتشان به ستوه در امده اند.

خواستندن از طریق شبکه های ماهواره و سایت های مختلف بر ما نفوذ کنند و اهداف شوم شان را اجرا کنند، اما چه ساختار شکنانه و دندان شکن جواب کار هایشان را گرفتند.

ندانستند که این مرز و بوم خون جوانانش را در هشت سال دفاع مقدس داده است و ارزش قطره قطره ی این خون ، شهادت،فداکاری و گذشت را می داند.

جوان ایرانی قدر دان آنهاست و اجازه ی توهین به مقدساتش را نمی دهد و نمی گذارد عده ای بی سر و پا که حتی تکلیفشان با خودشان هم معلوم نیست پای در عرصه بگذارند و عاشورای حسینی را به سخره بگیرند،در عاشورا کف بزنند و همانند میمون برقصند ،سطل های زباله را به آتش بکشند.

ندانستند که مردم بیدارند می بینند .سکوتشان به معنای موافقت با اعمالشان نیست ، و بالاخره این کاسه ی صبر هم لبریز میشود.

این حضور غیر قابل انکار است و هیچ کس نمی تواند این بیداری و بصیرت را انکار کند.

غرب با خود چه فکر کرده که برای بی ارزش نمایاندن این حضور میلیونی در شبکه هایشان می گویند که مردم به خاطر ساندویچ ، ساندیس و کیک امده اند؟؟؟؟ دولت ایران به کارمندانش مرخصی و وعده ی پاداش داده است؟؟؟؟

چه بی خردانه این ها را می گویند.

و از این واضح تر حقارت خود را به رخ نکشید ای مجسمه های ننگ و فساد و استکبار در جهان.

ملتی که با توهین با مقدساتشان نتوانستند لحظه ای سکوت کنند و به عرصه ی حضور آمده اند تا به شمایان بفهمانند تا ایران و ایرانی است امثال شما هیچ غلطی نمی تواند بکند.

ما جوانان با رهبر فرزانه و عزیزمان می مانیم. خون در رگهایمان پیشکش به ساحت مقدس شان.

ما ایران را با ولایت فقیه و دین اسلام میخواهیم و بس.

 

نه دی،نه دی بود

نه دی، نور بصیرت الهی بود در دلهای امت.  

 

  

 

جسورانه دل رهبر شکستند 

خیال کردند که در کوفه نشستند 

علی هفتاد میلیون یار دارد 

هزاران مالک و عمار دارد 

چه سلمان ها به دورش در طوافند  

چه شمشیر ها به اذنش در غلافند 

فقط کافی است تا با یک اشاره 

جهان کفر گردد پاره پاره

حکایت:حکمت کار های خدا

آیا کلبه شماهم در حال سوختن است؟

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

_______________________________________

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می‌گوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد تو گفتی «آن غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد «همه چیز ممکن است»،

تو گفتی «هیچ کس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من کافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشکلات را حل کنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدایت خواهم کرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر کاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پیدا خواهد کرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من همیشه نگران و ناامیدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هایت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه کافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به یک اندازه ایمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه کافی باهوش نیستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام» تو گفتی «من احساس تنهایی می‌کنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترک نخواهم کرد» این پیام را به دیگران نیز بگویید، شاید یکی از دوستان شما هم اکنون احساس می‌کند که کلبه اش در حال سوختن است .

حکایت

میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند. پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!! و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!! مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت... کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟! معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم... این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم . 

یلدا-- محرم

تمام ما که ز پروانه ها نشان داریم

برای عزای ساجد کربلا فغان داریم

هزار شکر خدا را که در شب یلدا

برای گریه کمی بیشتر زمان داریم







پروین اعتصامی

زاغی به طرف باغ ، به طاووسطعنه زد *** کاین مرغ زشت روی ،چه خود خواه و خودنماست

این خط و خال را نتوان   گفت   دلکش است  ***  این   زیب  و  رنگ  را  نتوان  گفت   دلر باست

پایش کج اس و زشت ،ازان  کج  رود به راه  ***  دمش چو دم   رو به و   رنگش چو کهر باست

نوکش،چو نوک   بوم سیه کار  منحنی   است *** پشت   سرش  برآمده   گردنش  دو   تاست

از فرط عجب و جهل گمان مب برد که  اوست ***تنها پرنده ای  که در این  عرصه   و   فضاست

این  جانور نه  لایق  باغ   است  و   بوستان ***  این بی هنر نه  درخور   این  مدحت  و   ثناست

رسم و رهیش نیست بجز حرص و   خودسری ***  از پا فتاده  هوس و   کشته ی هوی  است

طاووس خنده کرد   که   رای  تو باطل   است *** هر گز   نگفته  است  بد  اندیش حرف  راست

مردم   همیشه    نقش    خوش     ما ستوده اند ***     هرگز   دلیل  را   نتوان  گفت  ادعاست

بد گویی    تو این  همه، از فرط  بد  دلی  است***  از قلب   پاک   ،   نیت    آلوده    بر    نخاست

ما عیب  خود ، هنر  نشمردیم  هیچ  گاه  ***در عیب خویش ننگرد ان کس   که  خود ستاست

گاه   خرام   و  جلوه  به   نزهتگه  چمن*** چشم ز راه  شرم   و تاسف  ،   به   سوی    پاست

ما جز  نصیب  خویش   نخوردیم ، لیک  زاغ *** دزدی    کند     بهر    گذر   و  باز     ناشتاست

در من  چه عیب  دیده  کسی  غیر پای زشت؟ ***  نقص و   خرابی و  گژی   دیگرم  کجاست؟

پیرایه ی  به  عمد به  عمد نبستم به بال  و پر *** آرایش  وجود  من  ای   دوست   بی ریاست

ما بهر  زیب   و   رنگ    نکردیم     گفتگو   ***  چیزی    نگفتیم   فلک    داد    آنچه       خواست

کار آگهی که آب  و گل   ما  به هم   سرشت  ***    بر من فزود ،آنچه که از  خلقت  تو   کاست

در هر قبیله  کم و بیش خوب و  زشت  هست *** مرغی کلاغ    لاشخور   و  دیگری هماست

صد  سال  گر به   دجل ه بشویند    زاغ   را   ***  چوبنگری ،  همان  سیه    زشت     بینواست

هرگز  پر   تو را   چو  پر  من   نمی   کنند ***  مرغی که چون منش  پر     زیباست   مبتلاست

آزادی  تو    را  نگرفت  از  تو  هیچ   کس    ***     ما  را      همیشه دیده ی   صیاد  در  قفاست

فرمانده   سپهر  چو   حکمی  نوشت  و  داد***   کس دم نمی زند که صواب است یا خطاست

ما  را  برای  مشورت  ، اینجا    نخوانده اند    ***   ا ز    ما  و فکر   ما  ،   فلک   پیر  را    غناست

احمق،کتاب دید و گمان کرد  عالم  است      ***  خود بین به  کشتی آمد و پنداشت ناخداست

ما  زشت نیستیم  تو صاحب    نظر نه  ای   ***     این  خرده گیری  ،  ازنظر   کوته   شماست

طاووس را چه جرم ،اگرزاغ زشت  روست    ***     این رمز ها به  دفتر   مستوفی    قضاست

تسلیت...

عرض ادب و احترام خدمت یکایک دوستان عزیز.

شهادت امام چهارم شیعیان ،سید ساجدین آقا امام سجاد رو بهتون تسلیت میگم.


ای   آنکه  عزیز   خاطر   مایی    تو           ما خسته عشقیم و مسیحائی تو

ای چشم و چراغ عارفان ای سجاد          بیمار نه ای ، طبیب  دل  هایی تو


*******************************

کاش ما هم کبوترت بودیم
آستان بوس محضرت بودیم
کاش با بالهای خاکی مان
لااقل سایه گسترت بودیم
کاش ما هم به درد می خوردیم
فرش قبر مطهرت بودیم
کاش می سوختیم از این غربت
شمع بالای بسترت بودیم
کاش می شد که محرمت بودیم
عاشقانه ابوذرت بودیم
کاش در کوچه بنی هاشم
پیش مرگان مادرت بودیم
کاش ماه محرمی آقا
یک دهه پای منبرت بودیم
کاش می شد که گریه کن های
روضه تیغ و حنجرت بودیم
کاش می شد که سینه زنهای
نوحه ی گریه آورت بودیم
کاش که در روز تشنه گی،"محشر"
باده نوشان ساغرت بودیم
در قیامت به گریه می گوئیم
کاش… ای کاش… نوکرت بودیم
((وحید قاسمی))